دفترچه خاطرات

ساخت وبلاگ
دو شب پیش عشقم افطار دعوت بود خونه ی ما. غروبش رفته بودیم پیش خیاط که لباسمو پرو کنم.موقع برگشتن بهش گفتم بیا بالا.گفت نه میرم خونه نیم ساعت ، یه ساعت دیگه میام.الان زوده.اومدم خونه کارامو انجام دادم منتظر شدم تا بیاد. وقتی اومد یهو دیدم با یه دسته گل کوچولوی خوشگل اومد. جلوی بابام اینا دسته گلو داد بهم.منم انقده ذوق کردم گفتم واای بازم گل خریدی  گذاشتم کنار گلای قبلی که هفته قبل آورده بود. میخوام همشونو نگه دارم    دفترچه خاطرات...
ما را در سایت دفترچه خاطرات دنبال می کنید

برچسب : گل,فراهانی,گلاره عباسی,گلشیفته,گل گاوزبان,گل نرگس,گل رز,گلشيفته فراهاني,گلستان,گل گلدون من, نویسنده : 2ghe3yemac بازدید : 21 تاريخ : پنجشنبه 22 مهر 1395 ساعت: 17:20

دیروز با خواهر شوشو رفتیم خیاطی واسه پرو آخر و لباسمو تحویل گرفتیم. موقع پرو آقایی هم اومد تو حیاط خیاطی گفت میخوام ببینم چجوری شد لباس. بعد هم من اومدم رو ایوون و عشقم لباسمو دید.گفت مباارکت باشه خییلی خووشگل شد. بعد گفت خیلی ماااه شدی من در اون لحظه: لباسمو خییییییییلی دوس دارم. انقده ذوق کردم.گفتم عکس بگیر ازم. آقایی هم از جلو و پشت لباسم عکس گرفت.گفت ژست بگیر عکس بگیرم.منم پیش خواهر شوشو خجالت میکشیدم ژست بگیرم  لباسم و دادم آقایی برد خونشون. چون آرایشگاهم نزدیک خونشونه. امروز داشتم بهش پیام میدادم گفت لباست جلو چشمامه همین دیگه...  تقریبا همه کارای دفترچه خاطرات...
ما را در سایت دفترچه خاطرات دنبال می کنید

برچسب : لباس نامزدی,لباس نامزدی 2016,لباس نامزدی پرنسسی,لباس نامزدی کوتاه,لباس نامزدی پوشیده,لباس نامزدی جدید,لباس نامزدی در تهران,لباس نامزدی ایرانی,لباس نامزدی شیک,لباس نامزدی 2014, نویسنده : 2ghe3yemac بازدید : 43 تاريخ : پنجشنبه 22 مهر 1395 ساعت: 17:20

افطار خونه آقایی اینا دعوت بودم.بعد افطار نشسته بودیم رو زمین با خواهر و داداشش داشتیم بازی میکردیم. تست هوش بود. آقایی خیلی خسته بود خوابش میومد گفت سرمو بزارم رو پات ،پات درد میگیره؟ گفتم نه  روش به سمت من بود. هروقت خواهرشوشو و داداشش حواسشون نبود و روشون به سمت ما نبود بوس میفرستاد یواشکی... من این شکلی شده بودم از ترس و خجالت   هی لبمو گاز میگرفتم  میترسیدم یکی ببینه. اما تو دلم این شکلی بودم دیگه گفتم پام درد گرفت.سرتو بزار رو بالش اما خیییلی باحال بود  دفترچه خاطرات...
ما را در سایت دفترچه خاطرات دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 2ghe3yemac بازدید : 40 تاريخ : پنجشنبه 22 مهر 1395 ساعت: 17:20

دیروز برای اولین بار با عشقمو و خونوادش رفتم پیک نیک. شب قبلش هم آقایی واسه اولین بار بعد عقدمون شام اومد خونمون. مرغ سوخاری خوردیم با الویه. شبش هم اومد تو اتاقم لالا کردیم. رو تختم دراز کشیده بود باورم نمیشد..دوست که بودیم همیشه دلم براش تنگ میشد شب بخیر که میگفت تصور میکردم الان پیشمه داره بهم میگه شب بخیر منم میبوسمش.  دست کشیدم رو صورتش.نگاش میکردم.گفت به چی فکر میکنی؟ گفتم به این که رو تخت من خوابیدی واقعیه یا نه؟ گفت واقعیه واقعیه. بعدم بغلم کرد. تو دلم گفتم خدایا شکرت.. تختم یه نفره اس . واسه همین آقایی جاش تنگ بود.دم صبح یهو قل خورد افتاد پایین. خیی دفترچه خاطرات...
ما را در سایت دفترچه خاطرات دنبال می کنید

برچسب : میرود از فراق تو,میرود بابلسر,میرود پشت,می رود شهزاده اکبر,میرودپشت بابل,میرودود سید شنوا,میرود بهنمیر, نویسنده : 2ghe3yemac بازدید : 28 تاريخ : پنجشنبه 22 مهر 1395 ساعت: 17:20

چند روز پیش صبح که از خواب پاشدم دیدم این شعرو برام فرستاده، خییییییلی عاشقونه بود واسم.. گفتم کی این شعرو گفتی؟ چه قدرررر قشششنگهگفت همون موقع که بیدار شدم ، اصلا فکر نکردم. کلمه هاش خودش اومدرو زبونم 5 دقیقه طول کشید بنویسمش !! عاااااشقششششم. اینم شعر رمانتیکش: برایت از عشق میگویماز ناگفته های درگوشیاز احساس پنهانی که نگفته آشکار میشوداز تو، از عشقاز سرزمین عاشقانمحبوب من، رویای دست نیافتنی که دست یافتمتآرزوی همیشگیم، ترانه خواندنیم،شکوه زیبایگانباتو به قله رویاهایم رسیده امدستانت را بده آغوش گیرمتصدایم کن غرق شوم در احساس شاعرانه اتآآه احساس دفترچه خاطرات...
ما را در سایت دفترچه خاطرات دنبال می کنید

برچسب : شعر غزل,شعر,شعر عاشقانه,شعر حب,شعر عن الحب,شعر نو,شعر عن الام,شعر حافظ,شعر عن الاب,شعر فارسی, نویسنده : 2ghe3yemac بازدید : 32 تاريخ : پنجشنبه 22 مهر 1395 ساعت: 17:19

اول از همه بگم که این چیزایی که دارم الان مینویسم یه بار قبلا 8 روز پیش نوشتم  ولی به لطف بلاگفا پرید..ماله همون تاریخه همین الان که دارم اینجا تایپ میکنم شوهر جان توی فرودگاه امام خمینی روی صندلی نشسته و منتظره پروازشه.به کجا؟ چین !  بعععله... ساعت 8:30 پرواز داره و من از الان که چه عرض کنم از امروز صبح دلم براش تنگ شده. با اینکه کل دیروزو پیش هم بودیم (ناهار خونه ما بود،منم شام اونجا بودم) موقع خواب هم کلی بغلش کردم و ماچم کرد. اما بازم امروز موقع خداحافظی یهو انگار دلم خالی شد از فکر نبودنش. اونم چه خداحافظی...تا چندمین هنگ بودم. آخه اولین بار بود تو خیابون ص دفترچه خاطرات...
ما را در سایت دفترچه خاطرات دنبال می کنید

برچسب : gallery 11 07 95,11,07,95,gallery 11,07,95 opening hours,gallery 11,07,95 entrance fee,galerije 11,07,95,galerie 11,07,95,dpr 11,07,95 n,378, نویسنده : 2ghe3yemac بازدید : 28 تاريخ : پنجشنبه 22 مهر 1395 ساعت: 17:19